شاید فکر کنید سکوت در موسیقی سادهترین کاری است که میتوان انجام داد اما این طور نیست. موسیقی حتی در سادهترین حالتش از لایههای مختلفی تشکیل شده است، مثلا اولین لایه زمان است و دومین لایه تپشها یا پالسهایی است که روی این زمان قرار میگیرند.
مکث بین نتها، این جایی است که هنر در آن قرار دارد
(آرتور اشنابل – آهنگساز و نوازنده پیانو).
لایه دوم یعنی ضربها یا تپشها به شدت انتزاعی هستند یعنی ما آنها را درک میکنیم اما به صورت واقعی نمیشنویم، حتی زمانی که مترونوم را پلی میکنیم در حقیقت به عنوان یادآور ضرب ها از آن استفاده میکنیم. پس نباید فراموش کنیم که خود ضربها کاملا نامرئی هستند. وقتی یک قطعه موسیقی اجرا میشود حتی اگر در پس زمینه آن صدای مترونوم هم وجود نداشته باشد خود دیرندها، قوی و ضعیف شدن صداها و ضرب آهنگ قطعه موسیقی را به ما یادآوری میکنند تا ما بتوانیم همراه با آن قطعه دست بزنیم، پا بکوبیم.
همه این ها برای مطرح کردن این سوال بود که اگر نیاز باشد برای مدت مشخصی در طول قطعه موسیقی هیچ صدایی نداشته باشیم یعنی سکوت کنیم چطور باید آن زمان خالی را اندازه گیری کنیم. اگر ضرب آهنگهای نامرئی در درون ذهن ما جریان داشته باشند یعنی صدایی شبیه به مترونوم را در ذهنمان تصور کنیم همه چیز حل میشود چون در این صورت حتی وقتی که دست از نواختن یا خواندن صداها میکشیم ضرب آهنگ ها کار خودشان را در ذهن ما ادامه میدهند.
انواع سکوت
سکوتها هم مانند تنها دارای دیرند یا کشش زمانی هستند. این به این معنی است اگر جایی نمی خواهیم صدایی وجود داشته باشد باید از قبل مشخص شود که مقدار سکوتها دقیقا با چند ضرب برابر است.
یک موزیسین ماهر وقتی میخواهد سکوتی را اجرا کند به طور ناخودآگاه به ازای هر کشش زمانی آن سکوت صدایی هر چند مبهم را در ذهنش تصور میکند و این باعث میشود ضرباهنگ قطعهای که در حال اجراست را به درستی نگه دارد.
سکوت و ارزش زمانی آن نیز پیرو همان قانون نتها است به این صورت که ارزش زمانی هر سکوت نصف سکوت قبلی و دو برابر بعدی است. به عبارت دیگر معادل هر نت موسیقی یک سکوت وجود دارد.
یکی از نکاتی که باید در مورد سکوت ها مد نظر داشته باشید این است که غیر از سکوت گرد و سکوت سفید که روی 5 خط حامل جای مشخصی دارند، مابقی سکوت ها جای به خصوصی قرار نمیگیرند.
اهمیت سکوت
موسیقی به سکوت بستگی دارد. استراحتها، مکثها و سکوتها به ترسیم و تعریف بخش های مختلف یا کل حرکات قطعه کمک میکند و دیگر صداها را متمایز یا برجسته میکنند. سکوتها به ملودیها، پویایی و ریتم میبخشند تا نشانههای بیانی اجازه تأثیر بیشتری داشته باشند و درام را به روایت موسیقی بیاورند.
از موتزارت نقل است که موسیقی چیزی نیست جز سکوت بین نتها! و اگر به نوازندگی دقت کنیم نتها در جایی رها میشوند. وزن هر نت همان محلی است که نوازنده تصمیم گرفته نت را برای برگشتن به سکوت رها کند تا نتی دیگر آغاز کند و یا به ارزش سکوت سر تعظیم خم کند.
بدون مکث و سکوت، موسیقی یکنواخت و مکانیکی و غیر انسانی خواهد بود. برخی ممکن است استدلال کنند که این دقیقاً تأثیر موسیقی آهنگسازان مینیمالیست مانند فیلیپ گلس(Philip Glass) و استیو رایش (Steve Reich) است، اما اگر با دقت گوش کنید حتی در آثار این موزیسن ها خود سکوت یک جریان وجودی دارد – مانند جزر و مد گفتار انسان.
اگر به دنیای ذهنی و روانی بزرگترین سمفونی نویس تاریخ کل اعصار (بتهوون) نگاهی بیندازیم درخواهیم یافت رنج سکوت او را به خلق چه شاهکارهایی رهنمون شد.
با شروع یادگیری سلفژ و تماشای اولین جلسهی رایگان، مسیر درک و دریافت موسیقی را حرفهای شروع کنید و با انجام تمرینات لازم به یک موسیقیدان ماهر تبدیل شوند.