بسیارند طرفداران سینمای داریوش مهرجویی که سکانسهای فیلمش را در خاطر دارند و با هماحوالان خود بازگو میکنند. از عناصر تکرارشوندهی فیلمهای مهرجویی، یکی موسیقی است. دغدغهی موسیقی در کاراکترهای فیلمهای مهرجویی نیاز به یادآوری ندارد. همچنین ارتباط تنگاتنگ مهرجویی و سنتور را نمیشود در آثارش نادیده گرفت؛ و یا تنیدگی مس سیمینور باخ با فلسفهی کیرکگارد و سردرگمی حمید هامون، کلنجار رفتن مهشید با سهتار برای اجرای تصنیف مرغ سحر و آواز دیوانهای در تیمارستان که میخواند:
پروردمت به ناز که بنشینمت به پای
آخر چرا به خاک سیه مینشانیام؟
همین بیت شعر را که گویای فرو ریختن کاخ بلند رویاهاست، رضا چپدست در فیلم آقای هالو، در سکانسی با همین بار احساسی، به آواز میخواند و به تار مینوازد.
خواندن آواز اپرایی حسین سرشار برای گلها در فیلم اجارهنشینها، یکی دیگر از این نمونههاست. در فیلم لیلا هم سهتارنوازی برادر لیلا و آوازخوانیهای دستهجمعی در القای حس روانی فیلم تاثیری انکارناپذیر دارند.
این پرداختن مهرجویی به ساز و آواز و موسیقی این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که دغدغهی او از کجا سرچشمه میگیرد؟
مهرجویی و سنتور
داریوش مهرجویی که به موسیقی علاقه داشت، در دورهای از نوجوانی در کلاس آموزش موسیقی آقای زندی شرکت کرد. همچنین نزد پدرش که موسیقی ایرانی را خوب میشناخت به نواختن سنتور پرداخت و بعد با موسیقی کلاسیک غربی آشنا شد و به نواختن پیانو و نوشتن قطعاتی برای پیانو پرداخت.
داریوش مهرجویی دربارهی آشنایی و همکاری با هرمز فرهت که موسیقی برخی آثار او را ساخته است، چنین میگوید:
نخستین بار که هرمز فرهت را دیدم در یوسیالاِی بود، یعنی در دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس، جایی که من سال اول رفته بودم که درس بخوانم، رشته فلسفه و سینما و این چیزها. بعد دیدم که او در قسمت موزیکالوژی است؛ یعنی موزیک همهی دنیا. یک احاطهی کامل بر تمام موسیقی هم کلاسیک قدیمی، هم جدید، هم موزیک کشورهای مختلف داشت. با توجه به اینکه شنید من سنتور میزنم و اینها، دیگر با همدیگر خیلی دوست شدیم و یکی دو بار با همدیگر در یوسیالاِی کنسرت گذاشتیم من سنتورش را میزدم او هم سه تار میزد و خودش هم یک قطعاتی از اینطرف و آنطرف تنظیم کرده بود. خیلی آدم باسواد و بامعرفت خوبی بود.
سنتور در فیلمهای مهرجویی
دانستن همین پیشینهی کوتاه، راز پرداختن به موسیقی و به ویژه ساز سنتور را در فیلمهای مهرجویی آشکار میکند.
داداشی در فیلم پری حضور شیطنتبارش را با نواختن مضراب بر سنتور قدیمی کوک دررفته رقم میزند و پری را از خواب میپراند.
البته جایگاه پررنگتر سنتور در فیلمهای مهرجویی را میتوان در فیلم علیسنتوری که زیر فشار ممیزی به سنتوری تغییر کرد، دید. داستان سنتوری، سقوط هنرمند و خودویرانگری او در جامعهای است که هنر را برنمیتابد و آن را سرکوب میکند. با آن که فیلم سنتوری توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توقیف شد و از اکران بازماند، از این فیلم استقبال ویژهای شد و تاثیر چشمگیرش را در جامعه در گرایش بسیاری به نواختن سنتور نشان داد.
اردوان کامکار که نوازنده و آهنگساز فیلم سنتوری است، در این باره میگوید:
از آنجایی که آقای مهرجویی از ده، پانزده سال پیش با سبک نوازندگی من در ساز سنتور آشنا بوده و از آن استقبال می کرد، خواستند که در این فیلم از سبک مدرن نوازندگی سنتور استفاده شود. در صحنه هایی از این فیلم، هنرپیشه نقش اول می بایست در مجالسی همچون عروسی و… حاضر شود و به نوازندگی بپردازد. بنابراین لازم بود برای این صحنه ها، موسیقی مجلسی و پاپ ساخته شود ، با این تفاوت که لازم بود حتی این قطعات دارای قدرت نوازندگی و تکنیک بالایی باشد . به گونه ای که وقتی یک نوازنده حرفه ای به آنها گوش می کند، متوجه توانایی نوازنده سنتوربشود و این یکی از پیچیدگی های آهنگسازی این فیلم بود.
دربسیاری از سکانسها از بستهی دستهای اردوان کامکار برای نشان دادن سنتور نوازی علی سنتوری استفاده شده است. ولی در همین فیلم گلشیفته فراهانی خود پیانو مینوازد.
نوازندگی سنتور توسط داریوش مهرجویی
اما جالبترین حضور سنتور در فیلمهای مهرجویی را شاید بتوان در فیلم گاو دید. چرا که نوازندهی سنتور در تیتراژ پایانی فیلم گاو، خود داریوش مهرجویی است. خود او دربارهی موسیقی فیلم گاو میگوید:
وقتی آمدم ایران و داشتم فیلم «گاو» را میساختم، شنیدم که هرمز فرهت هم آمده ایران… خلاصه فیلمنامه «گاو» را دادم که بیاید او موسیقیاش را بسازد، بعد او هم خواند و خیلی خوشش آمد و رفت یک تکههایی ساخت و یک پارتیسیونهایی هم برای سنتور نوشت که سنتورش را من خودم اجرا کردم. در وزارت فرهنگ و هنر در قسمت ضبط صدا، آنجا با پیانو و همچنین با سنتور و سهتار موسیقی فیلم «گاو» را ساختیم. مثلا برای لحظههای وحشتناک و آن چیزها هم از آن گراندپیانوها بود، درپوش پیانو را باز میکردیم و میزدیم بالا، بعد روی سیمها کار میکردیم، انگشت میکشیدیم و… همکاری میکردیم، خلاصه خیلی خوش گذشت. بعد از فیلم «گاو»، فیلم «هالو» را کار کرد، آن هم خیلی کار خوبی شد. موسیقیدانی بود که فیلم را قشنگ حس میکرد و بعد بر اساس آن حس فیلم، ملودیاش را میساخت و همان کار را میآورد به من نشان میداد و من خوشم میآمد. برای نخستین بار بود که مثلا اینطور بود… موسیقیدان فیلم باید هم سینما را بشناسد هم موسیقی را بشناسد، موسیقی ملل را.
مهرجویی در فیلم لامینور هم به دغدغههای زنان در آموختن موسیقی در جامعهای میپردازد که زن و موسیقی را به حاشیه میراند.